موضوعات مختلف

مولودي ادبيات.مداحي ورزشي

شهادت حضرت ابوالفضل(ع)

۶۸ بازديد

تشنه لب اربابم عازم ميدان شد

دخترش رفت از هوش خواهرش بي جان شد

ازپي مركب مي دود زينب سينه سوزان

اي برادر جان اي حسين جان

كهنه پيراهن را ازچه كردي بر تن

گفته مادر جانا قبل ميدان رفتن

تا ببوسم آن حنجر عطشان ديده گريان

زير باران سنگ سينه چاك افتاده

فاطمه در گودال روي خاك افتاده

آخ در بر مادر مي زند پرپر جسم عريان

----------------------------

اي علمدار من اي سپه دارمن بيا بريم به خيمه بامن

ساقي تشنه ها اي يل كربلا بيا بريم به خيمه بامن

 اي تشنه ي شهادت اي تكيه ي امامت

دسات به روي خاك و دشمن به فكر غارت

 حال خيمه ها پريشونه رولب ها دعاي بارون

 برادرت سرگردون بيا بريم به خيمه بامن

ماه ام البنين گريه هامو ببين بيا بريم به خيمه بامن

اومده علقمه  خواهرت فاطمه بيا بريم به خيمه بامن

 فرمانده ي سپاهم من بي تو بي پناهم

توغرق خاك وخون و من غرق اشك و آهم

دل گرمي آخرم بودي اميد اهل حرم بودي

اميد خواهرم بودي بيا بريم به خيمه بامن

اومده علقمه خواهرت فاطمه بيا بريم به خيمه با من

 با اين قد خميده جون بر لبم رسيده

كي فرقت شكسته كي دستت بريده

رفتي و دلا شد آواره

حال و روز خيمه ها زار

 حال حسين ديدن داره

--------------------

سقاي تشنه كي ديده ميان دوتا نهر آب

كسي كه مي سوخت دلش از تشنگي طفل رباب

 اومدو گفت سينه ي من سنگيني كرده از يه غم

شعله زده به قلب من العطش اهل حرم

من ديگه طاق ندارم مي خوام برم آب بيارم

گفت كه تويي علمدارم هيچكي به جز تو ندارم

علمدار من وفادار من

اميرخيمه هاي من قرار بچه هاي من

داغ تو مي كشه من حيدر كربلاي من

 اومدو گفت سينه من سنگيني كرده از يه غم

شعله زده به قلب من العطش اهل حرم

علمدارمن وفادار من

مشك كه مي خواد بيار مي بينه كه بچه ها دارن

 بدن هاي تشنشون روخاك نلاك مي زارن

وعده آب ميده ولي وقتي ميره آب بيار

 مشكشو با تير مي زنند سقا ديگه دست نداره

دستاي سقا باعث شفاعت همه ميشه

سرو شهيد علقمه نصيب فاطمه ميشه 

---------------------

يا للعجب كه تشنه ي آب فرات بود

 شاه كه درگهش آب حيات بود

شد تشنه لب شهيد ميان دونهر آب

با آن كه مهر مادرش آب فرات بود

آن شه چورخ به عرصه ي جان باختن نمود

 روح الامين پياده درآن عرصه مات بود

 غالي اگر نخواني و كافر ندانيم

گويم كه ذات او هم عين صفات بود

------------------------------

ابوالفضل ساقي طفلان حسين

 ابوالفضل شيرين تر از نام حسين

  هركي گرفتاري داره ذكر ابوالفضل ميگيره

هركي كه ياري نداره ذكر ابوالفضل ميگره

هركسي ياري نداره ذكر ابوالفضل ميگيره

ذكر ابوالفضل عباس ذكر خداي جليل

هركس نشد مجنون او آخر با درد تنهايي مي ميره

دست ابوالفضل عباس تكيه گه جبرئيل

حسين منتظر بين راش

علي پيدا از شونهاش

حسن پيدا از گريه هاش

جان به فداي جمالش هركي نساز بخيل

عيسي بن مريم در حرم در كرم ابوفاضل بخيل

واويلا ديگه حرم نيومد واويلا آبا برام نيومد

 واويلا در خيمه قحط آب واويلا روز مرگ رباب

واويلا رفع عطش ثواب واويلا دست عمو بريده

 واويلا رنگ بابا پريده واويلا رنگ زينب پريده

 

 

 

 

شهادت حضرت رقيه(س)

۶۶ بازديد

بيا و ببين دختر تو چه شب ها كه خوابش نبرده است

 چه شب ها كه جاي ستاره فقط زخم خودرا شمرده

نوازش نشد جز به سيلي كه رنگي نمانده به رويش

 كسي هم نزد بعد تو آه به جز شعله شانه به رويت

 امان از يتيمي امان از اسيري قيامت شد ومن رسيدم به پيري

 دل تنگم آه اي بابا (2) 

بماند چها كه شنيدم بماند چها كه نديدم

چه گويم از اين روي نيلي چه گويم زموي سپيدم

 بگو مادرت را كه من هم كمي از غمش را كشيدم

كه من ضرب دست عدورا چشيدم چشيدم چشيدم

 يا بن زهرا يا حسين

 

وفات حضرت زينب كبري(س)

۶۶ بازديد

سلام اي روح عزت،تجلي شهامت
سلام اي كوه صبر و،وقار و استقامت
فتاده در دل ما،شراري از غم تو
دو عالم خون بگريد،براي ماتم تو
چو شمع محفل تو،تمامي ِ كواكب
ز بس كه غم كشيدي شدي امّ المصائب
چو ماه نو خميدي،مصيببت ها كشيدي
به عمرت اي عقيله،چه غمها كه نديدي
غم هجر پيمبر،سرشك و ديده ي تر
غم مسمار و كوچه،غم عظماي مادر
عزاخانه شد از غم،تمام مُلك افلاك
تو ديدي مادرت را،فتاده بر روي خا
و ديدي فرق چاك ِ،علي ساقي كوثر
تو ديدي كه شد از كين،جگر پاره برادر
اگرچه زين مصائب،دل تو پر بلا بود
ولي سوز دلت از،شرار كربلا بود
امان از از كربلا و،امان از ياس نيلي
امان از تازيانه،امان از ضرب سيلي
امان از داغ گودال،امان از اشك ديده
امان از غربت آن امام سر بريده
امان از اشك زهرا،امان از آن جنايت
امان از ظلم شمر و،سنان بي مروّت
ميان مقتل عشق،نگويم كه چه ها شد
سر شاه شهيدان،ز پشت سر جدا شد

 

شهادت امام سجاد(ع)

۷۴ بازديد

چشمان حرامي به حرم، كُشت مرا

از بسكه شدم آب تمامم كردند

دروازه شام محشر كبرا بود

سرهاي به نيزه زير دست و پا بود

آنقدر نظر به پاره معجرها شد

كز غصه، فقط مرگ دعاي ما بود

در راه خدا كشته شدن كِي عدم است

ما مرد شهادتيم و اين محترم است

آن داغ كه همواره مرا دق كُش كرد

اين داغ اسيري زنانِ حرم است

عمريست كه اشك من چنان باران است

در سينه چهل سال غم ياران است

اين گريه و نالۀ چهل سالۀ من

انگار كه در تماميِ دوران است

در گريه شبيه مادرم زهرايم

هم نالۀ و درد زينب كبرايم

تا آمدنِ أجل فقط مي گِريم

جان ميدهم و منتظر بابايم

--------------------------------------------------

من سيد سجادم و پور ثقلين

آئينۀ فتحِ خيبر و بدر و حنين

سرمايۀ نهروان و صفين و جمل

پيغمبر كربلا علي بن حسين

من سِّر نبوت و امامت هستم

من شافعِ عرصۀ قيامت هستم

از بعد شهادت حسين بن علي

مظلوم ترين امام امت هستم

از بعد حسين بد اسيرم كردند

والله جوان بودم و پيرم كردند

آنقدر بما مصيبت و غم دادند

از زندگي و حيات سيرم كردند

در كرب و بلا كه غرق خون بود تمام

هفتاد و دو كشته بر زمين ماند و سلام

از گوديِ قتلگاه عبورم دادند

از كوفه كه بگذريم هيهات از شام

تا وارد دروازه شامم كردند

انگشت نماي خاص و عامم كردند

 

 

 

شهادت امام صادق(ع)

۷۶ بازديد

غمزده شد دل هر عاشق ، در عزاي امام ِ صادق

واويلا واويلا واويلا

 

جان عالم ز غم بر لب شد ، عزاي رئيس مذهب شد 

دهم با سوز سلامش ، دين شده زنده از كلامش

خانه اش بسوزد واويلا ، ذكر اودر آتش يا زهرا

در آتش ديده گريان كرده ، ياد شام ِ غريبان كرده 

ياد بچه هاي بي بابا ، ياد كعب ني هاي اعدا

ياد آن سر ِ از تن جدا ، آن سر ِ به روي نيزه ها

يادِ آن قلوب شكسته ، ياد آن نماز نشسته  

در عزاي وليّ سرمد ، عطر ناب شهيدان آمد

يازهرا يازهرا يازهرا 

عزيزان دل خاص و عام ، شهيدان غوّاص و گمنام

لاله هاي پرپر السّلام ، عزيزان رهبر السّلام  

حالتان نينوايي باشد ، عطرتان كربلايي باشد

بين تشييعتان گريانيم ، غصه دار ِ شه عطشانيم

تن ِ پاك عزيز زينب ، گشته تشييع به زير مركب

 

شهادت حضرت علي اصغر(ع)

۷۷ بازديد

ديد اصغرغربت باب نكوي خويش را

  وز جمال او عيان، داغ عموي خويش را

 جنبشي بنمود يعني نيستي بابا غريب   

  بر به ميدان تا ربايم سهم گوي خويش را

كوچكم اما بزرگي كن بيا و دست گير

غنچه ي بي آب و رنگ و مشك بوي خويش را

شه عبا بر دوش افكند و ورا در برگرفت 

 پس مبدل ساخت وضع جنگ جوي خويش را

 گفت اي بي دين سپه اين طفل را نبود گنه

شهادت حضرت علي اكبر(ع)

۶۸ بازديد

اي پسر من پدر پير توام  پدر پيرو زمين گير توام

اي جگر گوشه ي من لب واكن شادو خرسند لب بابا كن

 چرا لب بسته اي و نمي گويي سخن  تكلم كن علي مسوزان قلب من

 به ناگه زينب از خيمه درآمد سراسيمه به سوي اكبر آمد

 دودست خويش را بر سر نهادي گهي در راه وگاهي افتادي

 اي جوانان از حرم گل آوريد جسم اكبر مرا سوي ميدان ببريد

 شد زتيغ كين دوتا فرق هجده ساله ام از جفاي كوفيان گشته پر پرلاله ام

 بر سر نعش علي ناله و زاري كنم

خصم دون مي خندد و من عزاداري كنم

اربا اربا شد تن يوسف كنعان من

اي خدا رفته صفا ديگر از بستان من

افتاده بر زمين نخل باغ آرزو

مادرش كو تا كند گريه بر احوال او

مثل لاله خون جگر اندر اين صحرا شدم

بعد مرگ اكبرم سير از اين صحرا شدم

پسرم اي پسرم اي پسرم كس نداند كه چه آمد به سرم

 نه همين روح سجودم بودي توهمه بود ونبودم بودي

 گرچه صد پاره تني اكبر من

حاصل عمر مني اكبر من

سخني گوي و دلم را خوش كن

 تو كه آتش زده اي خاموش كن  

--------------------------------------------------

علي علي اكبر ولدي(2)

داري ميري ميدون پسرم شده دل ما خون پسرم

 همه ي حرم صف كشيدن با دلي پريشون

شميم گل ياس خداحافظ هم شونه ي عباس خدا حافظ

وقت مرگ باباست خداحافظ

بمير اوني كه در كمين ميوه ي دلم رو مي چينه

الهي تودنيا پدري جوونشو اين جور نبين 

برو اي جوونم خدا حافظ

اي آروم جونم خدا حافظ

بعد تو نمونم خدا حافظ

بزار تا چشات ببينم اون صورت مات ببينم

كمي جلو بابا راه برو من قدو بالات ببينم

 بي تو من غريبم علي بابا كه تويي طبيبم علي بابا 

 

 

شهادت حضرت فاطمه (س)

۸۷ بازديد

نفس كشيدن و رعنا شدن نداشت
سرو علي دگر كمر پا شدن نداشت

اين بر همه طبيب ، ز خود دست شسته بود
كي گفته او توان مسيحا شدن نداشت 

آب از سرش گذشته ، علي را خبر كنيد
كوثر كه ميل راهي دريا شدن نداشت 

پيچيده است اگر، كمرش درد مي كند
او هيچ گاه قصد معما شدن نداشت 

امروز كار خانه خود را تمام كرد
گويا كه قصد عازم فردا شدن نداشت 

حتي حسين آب ز دستش گرفت و خورد
گويا خبر ز راهي گرما شدن نداشت 

مي شست رخت خويش ، ولي طول مي كشيد
چون دست لاغرش رمق واشدن نداشت 

اسماء كمي خلاصه بينداز بسترش
تصوير فاطمه كه غم جا شدن نداشت 

مي خواست دختر پدر خويشتن شود
گويا كه ميل حضرت زهرا شدن نداشت 

با قصد قربت از پسرانش بريد دل
هرچند قصد قربت مولا شدن نداشت

 

شهادت حضرت قاسم(ع)

۸۴ بازديد

سيزده ايينه مي روييد  از تابيدنش

 غنچه مي شد اسمان در لحظه ي خنديدنش

گونه ها ي خشك او وقت وداع با عمو

 جرعه جرعه تشنگي نوشيد از بوسيدنش

مرگ را مي گفت احلي من عسل  آن نازنين

 مي رسيد اي عشق هنگام عسل نوشيدنش

ديدني بود اشتياقش ديدني تر گشته بود

 روي مركب رفتن و جوشن به تن پوشيدنش

شوق درآغوش بگرفتن شهادت را دمي

 سخت باشد سخت حتي يك نفس فهميدنش

 مي رود اما صداي پاي گلچين مي رسد

شد فلك را گوييا هنگامه ي گلچيدنست

 نوجوان وكارزارو اين دليري درنبرد

 شد تماشايي درآن دشت بلا جنگيدنش

تيغ ها در دست گل چينان و او روي زمين

باغبان آمد درآن لحظه براي ديدنش

اشك مي غلتيد بر گلبرگ رخسار حسين

 چون نظر مي كرد خونين دل به خون غلتيدنش

 هركه در دل دارد آه وناله يا سر مي توان

عمق درد وداغ را فهميد از ناليدنش

-------------------------------------

اي عموي سينه ي من تنگ شده

دل من باتو هماهنگ شده

گلت آمد به چمن كن كفن بر تن من

 در ركاب تو هم آغو ش تو ام 

لاله ي سرخ كفن پوش توام

پركشيدم زقفس من تورا دارم و بس

زنده كن ياد پدر را بر من

 جاي بابا به رويم بوسه بزن

 مي روم پيش پدر مي برم از تو خبر

شده بر كام من تشنه جگر

 بهتر از جوي عسل خون جگر

 من كه سرباز تو ام يار جانباز توام

مادر عشقت به من آموخته است برتنم عمه كفن دوخته است

 كه فداي توشوم خاك پاي تو شوم

جز غريبي تو سوزد دل من

 اين من وهديه ي ناقابل من

سربه پايت بنهم جان به راهت بدهم

 

شهادت حاج قاسم سليماني

۸۰ بازديد

در درندشت كوه پيچيده، ناله‌هاي مداوم بوران

شب، شب سوزي استخوان‌سوز است، مشت بر سينه مي‌زند طوفان

مانده در گوش دشت انگاري رد سم‌كوبه‌هاي شبديزي

 باز زين كرده رخش را رستم مي‌رود تا حوالي توران

 با كماني به دوش مي‌آيد بر تنش زخم ساليان مانده

آرش است و كنايه‌هاي مسير، آرش است و ستيغ كوهستان

از تب لهجۀ كويري مرد يخ دل‌هاي مرده مي‌شكند

بوي آلاله مي‌دهد دستش بس كه گل كاشته در اين گلدان

عطر بابونه‌هاي وحشي را با خودش از كوير آورده

مي‌برد بوي لاله را از فاو تا گذرگاه مرزي لبنان

آشناي غم دهاتي‌هاست دل صدها كپر به او قرص است

نام او جاري است از اروند، نام او جاري است تا جولان

 او كتاب مصور جنگ است، شرح تاريخ جانفشاني‌هاست

بومي خاك عشق و ايثار است آبروي هميشۀ كرمان

 شعله‌هاي چراغ بغدادي با نفس‌هاي باد مي‌ميرد

شب، شب سوزي استخوان‌سوز است، مشت بر سينه مي‌زند طوفان

 تا كه اين سوز كارگر نشود پيكرش، دشت را بغل كرده

 و زمين پر شد از تن مردي كه از او خالي است دست زمان

 در افق خون داغ پاشيده شرق آبستن است صبحي را

بوي بابونه مي‌وزد با باد مي‌پرد خواب از سر دوران