شهادت قاسم(ع)

مولودي ادبيات.مداحي ورزشي

شهادت حضرت قاسم(ع)

۸۴ بازديد

سيزده ايينه مي روييد  از تابيدنش

 غنچه مي شد اسمان در لحظه ي خنديدنش

گونه ها ي خشك او وقت وداع با عمو

 جرعه جرعه تشنگي نوشيد از بوسيدنش

مرگ را مي گفت احلي من عسل  آن نازنين

 مي رسيد اي عشق هنگام عسل نوشيدنش

ديدني بود اشتياقش ديدني تر گشته بود

 روي مركب رفتن و جوشن به تن پوشيدنش

شوق درآغوش بگرفتن شهادت را دمي

 سخت باشد سخت حتي يك نفس فهميدنش

 مي رود اما صداي پاي گلچين مي رسد

شد فلك را گوييا هنگامه ي گلچيدنست

 نوجوان وكارزارو اين دليري درنبرد

 شد تماشايي درآن دشت بلا جنگيدنش

تيغ ها در دست گل چينان و او روي زمين

باغبان آمد درآن لحظه براي ديدنش

اشك مي غلتيد بر گلبرگ رخسار حسين

 چون نظر مي كرد خونين دل به خون غلتيدنش

 هركه در دل دارد آه وناله يا سر مي توان

عمق درد وداغ را فهميد از ناليدنش

-------------------------------------

اي عموي سينه ي من تنگ شده

دل من باتو هماهنگ شده

گلت آمد به چمن كن كفن بر تن من

 در ركاب تو هم آغو ش تو ام 

لاله ي سرخ كفن پوش توام

پركشيدم زقفس من تورا دارم و بس

زنده كن ياد پدر را بر من

 جاي بابا به رويم بوسه بزن

 مي روم پيش پدر مي برم از تو خبر

شده بر كام من تشنه جگر

 بهتر از جوي عسل خون جگر

 من كه سرباز تو ام يار جانباز توام

مادر عشقت به من آموخته است برتنم عمه كفن دوخته است

 كه فداي توشوم خاك پاي تو شوم

جز غريبي تو سوزد دل من

 اين من وهديه ي ناقابل من

سربه پايت بنهم جان به راهت بدهم