چهارشنبه ۰۳ اردیبهشت ۹۹ | ۱۱:۰۷ ۷۸ بازديد
دم ميزنم من از تو «امام نجيبها»
فرمانرواي بيكس شهر غريبها
اين شعر با تمامي مصراعهاي خود
مانده در انتهاي صف بينصيبها
آقا به شعر مضطر من آبرو ببخش
اي پاسخ تمامي اَمَّن يُجيبها
عمريست معجزات كلامت گذاشتهست
انگشت بر دهان تمام اديبها
در وصف علم بي حد و اندازۀ شما
همواره لال مانده زبان خطيبها
بوي گل محمدي از بس گرفتهاي
حلقه زدند دور و برت عندليبها
وقتي دواي شاعرتان يك نگاه توست
ديگر چه حاجت است به چشم طبيبها؟
تو با «حسين» فرق نداري، فقط كمي
نامت غريب مانده ميان غريبها
آنقدر شعر از تو نگفتند شاعران
تا اينكه باز شد دهن نانجيبها