موضوعات مختلف

مولودي ادبيات.مداحي ورزشي

شهادت امام موسي جعفر(ع)

۵۷ بازديد

سر شب تا به سحر گوشه زندان چه كنم
دل آشفته چو گيسوي پريشان چه كنم

گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضا
گاه چون شمع مرا سينه سوزان چه كنم

آرزويم به جهان ديدن روي پسر است
سوختم،سوختم از آتش هجران چه كنم؟

كنج زندان،بلا گشته ز هجران رضا
تيره روز من از شام  غريبان چه كنم

نه رفيقي به جز از دانه زنجير مرا
نه انيسي به جز از ناله و افغان چه كنم

به خدا دوري معصومه و هجران رضا
مي كشد عاقبتم گوشه زندان چه كنم

از وطن كرده مرا دور،جفاي هارون
من دل خسته سر گشته و حيران چه كنم

گلي از خار نديد،اين همه آزار كه من
ديدم از  طعنه اين مردم نادان چه كنم

سرنگو كاش شود خانه هارون پليد
كه چنين كرد مرا بي سرو سامان چه كنم؟

 

شهادت امام محمد باقر(ع)

۴۱ بازديد

اي طايران آسمان، وقت عزاي باقر است

مُلك دل هر عاشقي، امشب براي باقر است

شد كل عالم سائلش، حاتم گداي زائرش

اين جان نباشد قابلش، صد جان فداي باقر است

هر كو كه گشته عاشقش، صدها نبي پرورده است

اين لطف و اين اكرام ها ، از خاك پاي باقر است

اشك رخش خون جگر، زهر جفا بر جان شرر

صاحب عزا از اين جفا، امشب خداي باقر است

از حجره اي آيد ندا، مي سوزد اين دل اي خدا

اين ناله و آه و فغان، گويا صداي باقر است

از غم تمام ابرها، باران خون مي ريختند

غمگين ترين آهنگ ها، در جان نواي باقر است

در حجره اش، او مي خورد، روي زمين، پا مي شود

جاي طعام اين روزها، ماتم غذاي باقر است

گاهي دلش ياد رخ، نيلي مادر مي كند

اين روزها درد جگر، رنج و بلاي باقر است

ديگر جگر گشته كباب، آن هم چه زهري، جنس ناب

عجل وفاتي روزها، گويا دعاي باقر است

شهادت حضرت مسلم بن عقيل(ع)

۵۳ بازديد

در كوفه غريبم من وكاشانه ندارم

گويي بروم خانه ولي خانه ندارم

گرتكيه به ديوار توكردم زغريبي است

در شهر شما خانه وكاشانه ندارم

 يك شهر پر از دشمن ومن يكه وتنها

چون طاير دور از چمنم لانه ندارم

بي جايم وماوا نبرم راه به جايي

 چون شمع، بسوزم وپروانه ندارم

 بهر پسر فاطمه چون نامه نوشتم

غير از غم آن خسرو فرزانه ندارم

جز كشته شدن در ره حق هيچ تمنا

از مردم از حق شده بيگانه ندارم

 

شهادت حضرت معصومه(س)

۵۰ بازديد

از مدينه كارواني مي رسد پيكر قم را رواني مي رسد

 دختري پاك از تبار آفتاب در ميان كاروان چون در ناب

 روي معصومش پر از اندوه وغم

زرد از بيماري و رنج و الم

حسرت ديدار در دل داشت او در جواني داغ بابا ديده بود

هرچه خواهي غم زدنيا ديده بود

عمه سادات سلام عليك روح عبادات سلام عليك

كوثر نوري به كوير قمي آب حيات دل اين مردمي

عمه سادات بگو كيستي فاطمه يا زينب ثانيستي

از سفر كرببلا آمدي يا كه به دنبال رضا آمدي

 كاش شبي مست حضورم كني  با خبر از وقت ظهورم كني 

------------------------------------------

گوهر بريزيد از هر دوديده

 روز عزا و ماتم رسيده

بضعه ي موسي رفته زدنيا

آه وواويلا

مهمان قم بود بانوي عصمت

شد مرغ روحش عازم به جنت

 برپا شد از غم محشر كبري

آه وواويلا

بهار عمر اين گل خزان شد

 در نزد كوثر او مهمان شد

غم حجله بسته در سينه ما

 خون در دل ما زين غصه جوشيد

رخت مصيبت بر تن بپوشيد

 معصومه رفته در پيش يكتا

 

شهادت امام هادي(ع)

۷۷ بازديد

دم مي‌زنم من از تو «امام نجيب‌ها»
فرمانرواي بي‌كس شهر غريب‌ها

اين شعر با تمامي مصراع‌هاي خود
مانده در انتهاي صف بي‌نصيب‌ها

آقا به شعر مضطر من آبرو ببخش
اي پاسخ تمامي اَمَّن يُجيب‌ها
عمري‌ست معجزات كلامت گذاشته‌ست
انگشت بر دهان تمام اديب‌ها
در وصف علم بي‌ حد و اندازۀ شما
همواره لال مانده زبان خطيب‌ها
بوي گل محمدي از بس گرفته‌اي
حلقه زدند دور و برت عندليب‌ها
وقتي دواي شاعرتان يك نگاه توست
ديگر چه حاجت است به چشم طبيب‌ها؟
تو با «حسين» فرق نداري، فقط كمي
نامت غريب مانده ميان غريب‌ها
آنقدر شعر از تو نگفتند شاعران
تا اينكه باز شد دهن نانجيب‌ها

شهادت امام هادي(ع)

۸۵ بازديد

دم مي‌زنم من از تو «امام نجيب‌ها»
فرمانرواي بي‌كس شهر غريب‌ها

اين شعر با تمامي مصراع‌هاي خود
مانده در انتهاي صف بي‌نصيب‌ها

آقا به شعر مضطر من آبرو ببخش
اي پاسخ تمامي اَمَّن يُجيب‌ها
عمري‌ست معجزات كلامت گذاشته‌ست
انگشت بر دهان تمام اديب‌ها
در وصف علم بي‌ حد و اندازۀ شما
همواره لال مانده زبان خطيب‌ها
بوي گل محمدي از بس گرفته‌اي
حلقه زدند دور و برت عندليب‌ها
وقتي دواي شاعرتان يك نگاه توست
ديگر چه حاجت است به چشم طبيب‌ها؟
تو با «حسين» فرق نداري، فقط كمي
نامت غريب مانده ميان غريب‌ها
آنقدر شعر از تو نگفتند شاعران
تا اينكه باز شد دهن نانجيب‌ها

شهادت امام علي(ع)

۴۳ بازديد

شب بود و اشك بود و علي بود و چاه بود

فرياد بي‌صدا، غم دل بود و آه بود

ديگر پس از شهادت زهرا به چشم او

صبح سفيد هم‌چو دل شب سياه بود

داني چرا جبين علي را شكافتند؟

زيرا به چشم كوفه عدالت گناه بود

خونش نصيب دامن محراب كوفه شد

آن رهبري كه كعبه بر او زادگاه بود

يك عمر از رعيت خود هم ستم كشيد

اشك شبش به غربت روزش گواه بود

دستش براي مردم دنيا نمك نداشت

عدلش به چشم بي‌نگهان اشتباه بود

هم‌صحبتي نداشت كه در نيمه‌هاي شب

حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود

مولا پس از شهادت زهرا غريب شد

زهرا نه يار او كه بر او يك سپاه بود

وقتي كه از محاسن او مي‌چكيد خون

عباس را به صورت بابا نگاه بود

«ميثم!» هزار حيف كه پوشيده شد ز خون

رويـي كـه بهـر گمشـدگان شمـع راه بود

 

شهادت عبد الله بن حسن(ع)

۶۴ بازديد

اي عمو تا ناله ي هل من معينت را شنيدم

  از حرم تا قتلگه باشور جانبازي دويدم

آنچنان دل برد ازمن  بانگ هل من ناصر تو

 كاستينم را زدست عمه ام زينب كشيدم

 جاي تكبير اذان ظهر  در آغوش گرمت

 بانگ مادر مادر زهرا در اين صحرا شنيدم

 گرچه طفلي كو چكم  اما قبولم كن عموجان

 بر سر دست تو من قرباني شش ماهه ديدم

كس نداند جز خدا كز غصه ي مظلوم تو

با چه حالي از كنار خيمه در مقتل رسيدم

دست من افتاد از تن گوسرم بر پايت افتد

 سر چه باشد؟ تير عشقت را به جان خود خريدم

 تا برون از خيمه گه رفتي دل من با تو آمد

 تو به رفتن رو نهادي من ز ماندن دل بريدم

---------------------------------------

اگرچه كودكم من من عاشق حسينم

 بهر عموي خوبم همواره نور عينم

عموي من غريب و بي پناه است

صداي غربتش بر اين گواه است

 عمو حسين عمو حسين عموجان

فداي تار مويش اين جان خسته ي من

 دارد نواي ديگر قلب شكسته ي من

به گوش جان من رسد صدايش

 آتش زند قلب مرا نوايش

عمو حسين عمو حسين عمو جان

شمشير كين اعدا بر دست من نشسته

 چون استخوان دستم قلب عمو شكسته

 صدبار اگر جان هديه سازم اي جان

 در راه توكم است عمو به قران

اي مظهر خدايي عموي غم نصيبم

 فرياد غربتت را با جان و دل مجيبم

 لبيك يا حبيبي

مگر كه  مرده باشم چرا چنين غريبي 

 

 

شهادت طفلان مسلم(ع)

۸۳ بازديد

اين دوكودك كه جدا گشته زپيكر سرشان

مي برد دل زهمه ، حسن خدا منظرشان

سرشان گشته جدا ازتن وپيداست هنوز

جاي گل بوسه ي مسلم به رخ انورشان

داغ بابا به جگر گوشه ي زندان يك سال

خون دل ريخته پيوسته زچشم ترشان

 باور شمع هم اين قصه ي جان سوز نبود

 كاين دوپروانه غريبانه بسوزد پرشان

 غصه هايي كه پس از كشتن مسلم خوردند

 چشمه ي خون شد و فواره زد از حنجرشان

بوده بر صورتشان گردو غبار زندان

شسته گرديده زخوناب پيكرشان

 خبر كشتنشان را به مدينه نبريد

 به خدا منتظر هردو بود مادرشان

 با سجودي كه به هنگام شهادت كردند

 زنده گرديد نماز از دم جان پرورشان

زلف پيچيده وچشم ترشان مي گويد

 كه غريبانه جدا گشته زپيكر سرشان

 گنه اين دو چه بود است؟ كه هرشب چون شمع

آب گرديده به زندان بدن لاغرشان    

 

رحلت حضرت محمد(ص)

۴۵ بازديد

حس مي كنم رفتار تو تغيير كرده

 اين روز ها كردار تو تغيير كرده

 هم صبح وظهر وهم سر شب ديدن من

 مي آيي و گفتار تو تغيير كرده

 يك فاطمه مي گويي ودلشوره دارم

 چون نحوه ي ديدار تو تغيير كرده

يك فاطمه مي گويي و دلشوره دارم

چون نحوه ي ديدار تو تغيير كرده

چيزي شده اي سايه ي روي سرمن

 مهماني اين بارتو تغيير كرده

 چيزي شده؟ بامرتضاي من چه گفتي؟

اين روز ها سردار تو تغيير كرده

 حس مي كنم مانند يك ابر بهاري

 باباي از گل بهتر من گريه داري

  بابا مگر نه اين كه هستم محرم تو

هستم هميشه مونس تو همدم تو

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

حالا بگو ديگر چرا حالت گرفته است

هستم شريك دردو آه و ماتم تو

 بابا به قربان تو و موي سپيدت

بابا به قربان تووقد خم تو

اي كاش مي مردم نمي ديدم پدرجان

 چشمان خيس و گريه هاي نم نم تو

مي گويي از دلتنگي و ديدار مادر

ماندم چگونه تا كنم با اين غم تو

سني ندارم من يتيمي سخت باشد

بابا دعا كن دخترت خوشبخت باشد

 بابا دعا كن ماتمي ديگر نبينم

 بعد  تو مظلوميت حيدر نبينم

دعوا سر حق و حقوق و جانشيني

دعوا سر عمامه و منبر نبينم

بابا دعا كن مرتضي را دست بسته

 مستاصل ودرمانده و مضطر نبينم

بابا دعا كن در تمام طول عمرم

 بر سينه ي خود جاي ميخ در نبينم

يا لا اقل در راه برگشتن به خانه

 سنگ صبورم را به چشم تر نبينم

بابا برو سه ماه ديگر ميرسم من

 با چادر خاكي بر سر مي رسم من