چهارشنبه ۰۳ اردیبهشت ۹۹ | ۱۱:۲۱ ۷۷ بازديد
ديد اصغرغربت باب نكوي خويش را
وز جمال او عيان، داغ عموي خويش را
جنبشي بنمود يعني نيستي بابا غريب
بر به ميدان تا ربايم سهم گوي خويش را
كوچكم اما بزرگي كن بيا و دست گير
غنچه ي بي آب و رنگ و مشك بوي خويش را
شه عبا بر دوش افكند و ورا در برگرفت
پس مبدل ساخت وضع جنگ جوي خويش را
گفت اي بي دين سپه اين طفل را نبود گنه