بيچاره دستي كه گداي مجتبي نيست يا آن سري كه خاك پاي مجتبي نيست
بر گريه ي زهراقسم مديون زهراست چشمي كه گريان عزاي مجتبي نيست
وقتي سكوتش اين همه محشر بپا كرد ديگر نيازي به صداي مجتبي نيست
وقتي سكوتش اين همه محشر بپا كرد ديگر نيازي به صداي مجتبي نيست
در كربلا هرچند با دقت بگردي چيزي به جز عشق و صفاي مجتبي نيست
كرببلا با آن همه داغ مصيبت هم پايه ي درد و بلاي مجتبي نيست
طوري تمام هستي اش وقف حسين شد انگار قاسم هم براي مجتبي نيست
اوجاي خود دارد در اين دنيا مجال رزم آوري بچه هاي مجتبي نيست
يا اهل عالم ما گداي مجتباييم ما خاك پاي خاك پاي مجتباييم
آيا شده بال وپرت افتاده باشد در گوشه اي از بسترت افتاده باشد
آيا شده مرد جمل باشي واما مانند برگي پيكرت افتاده باشد
آيا شده در لحظه هاي آخرينت چشمت به چشم خواهرت افتاده باشد
من شك ندارم كه عروس فاطمه نيست وقتي به جانت همسرت افتاده باشد
آيا شده سجاده ات هنگام غارت دست سپاه و لشگرت افتاده باشد
مظلوم و تنها وغريب عالمين است گريه كن غم هاي اين بي كس حسين است